کد خبر: 229043
۱۷ شهریور ۱۴۰۴، ۸:۲۶
یوسف مادر، فرزند شهادت

در خانه، او را «یوسف مادر» می‌نامیدند؛ فرزندی آرام و نجیب که رفتارش از همان کودکی نشان می‌داد برای راهی آسمانی برگزیده شده است،او فرزند شهادت بود؛ و رفتنش، نه پایان زندگی، بلکه آغاز جاودانگی در دل‌ها شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری سلامت (طبنا)زنجان، در روزهایی که یاد شهدا همچون چراغی روشن، مسیر مقاومت و ایستادگی را برای ملت ایران هموار می‌سازد، دیدار با خانواده‌های شهدا فرصتی است برای لمس عمق ایمان، صبر و عظمت روحی کسانی که عزیزترین دارایی خود را در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی تقدیم کرده‌اند. 

در همین راستا به همت روابط عمومی سپاه انصار المهدی(عج) زنجان، خبرنگاران استان به دیدار با خانواده شهید اکبر عزیزی رفتند؛نخستین شهید جنگ ۱۲ روزه استان زنجان،این دیدار،نه تنها ادای احترام به مقام شامخ شهید بود، بلکه فرصتی شد برای شنیدن روایت‌هایی از زندگی،اخلاق و آرزوهای مردی که در سکوت،به بلندترین قله انسانیت رسید. 

روایت پدر شهید عزیزی؛ بغضی که هنوز تازه است 

پدر شهید با صدایی لرزان و چشمانی پر از اشک گفت:  
«داغ عزیز دیدن بسیار سخت است،باور کنید تا زمان شهادت پسرم،او را آن‌طور که باید نشناخته بودم،آن‌قدر بی‌صدا و بی‌ادعا بود که نمی‌دانستم در کنار چه انسان بزرگی زندگی می‌کنم. 

اهل غیبت نبود، از مجالس غیبت دوری می‌کرد و در تمام مراسمات مذهبی حضور داشت. وقتی برای مأموریت به سوریه رفت، من حتی نمی‌دانستم کجا رفته است. اگر می‌دانستم، شاید از نگرانی مانع رفتنش می‌شدم،یک‌بار از او پرسیدم: تو دقیقاً چه کاری انجام می‌دهی؟ با لبخند گفت:ما هم مثل بقیه کار می‌کنیم...

او با اشاره به آخرین سفر خانوادگی اکبر به مشهد گفت:
به همسرش در حرم امام رضا گفته بود:یک قولی به من  بده ،همسرش پرسیده بود:شاید نتوانم، آن قول  چیست؟ اکبر گفته بود: چیزی نیست، فقط برای خودم است... فقط از امام رضا بخواه برایم دعا کند تا به آرزویم برسم... و آن آرزو، شهادت بود. 

پدر با چشمانی خیس از اشک،با یادآوری لحظه خداحافظی گفت:چند روز قبل از آغاز جنگ، وقتی کنار خانواده دور هم جمه بودیم،موقع رفتن مرا آن‌چنان محکم در آغوش گرفت که انگار می‌دانست دیگر بازنخواهد گشت. به من گفت:اجازه بده بروم. 

روایت مادر و برادر از شهید اکبر عزیزی؛ یوسف مادر فرزند شهادت 

مادر شهید که توان صحبت درباره پسر شهیدش را  نداشت. برادرش به جای او گفت:مادرمان دلبستگی زیادی به اکبر داشت،در خانواده او را یوسف مادر می‌نامیدیم. این صبر، تنها با مدد حضرت زینب (س) ممکن شد.

از تولد تا شهادت،هیچ بی‌احترامی یا رفتار ناپسندی از او ندیدیم. اخلاق خاص و ویژه‌ای داشت؛ گویی از همان ابتدا برای شهادت انتخاب شده بود. 

همسر شهید؛ وفادار به وصیت، غایب از قاب دوربین 

همسر شهید عزیزی،بنا به وصیت او،در این دیدار حضور نداشت.شهید از او خواسته بود که حتی پس از شهادتش، مقابل دوربین‌ها ظاهر نشود و اجازه دهد شهادتش در سکوت و خلوص باقی بماند. 

این وصیت،نه از سر بی‌تفاوتی،بلکه از عمق ایمان و خلوص نیت شهیدی بود که آرزویش تنها رضایت خداوند بود،نه شهرت و دیده شدن.

دیدار با خانواده شهید اکبر عزیزی،یادآور این حقیقت است که پشت هر تصویر شهید،خانواده‌ای ایستاده‌اند با کوهی از صبر، ایمانی بی‌انتها و دلی پر از داغ،این خانواده‌ها،ستون‌های استوار مقاومت‌اند؛ و روایت‌هایشان،چراغی برای نسل‌هایی که راه را ادامه خواهند داد. 

یاد شهید اکبر عزیزی گرامی باد؛مردی که در سکوت زیست،در خلوص رفت،و در تاریخ ماندگار شد.

انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha